امروز پنجشنبه است.یعنی در واقع دیروز بود؛چون ساعت از وقت صفر گذشته است.
پس لطفا شما امروز ها را دیروز بخوانید:
صبح زود اتفاق افتاد و ظهر هم تکرار شد.امروز بود.
به تهران آمدی سری به من بزن......
چند بار اتفاق افتاد ٰاین جمله ای که با لا نوشته است.
من از آن لذت بردم.به قول پدرام اکبری انگار نبض این مستند همین یک جمله بود.
مستند "در طهران تیارت در می آورند" که طاها پارسا شجاع نوری آن را کارگردانی کرده.امروز از شبکه مستند پخش شد که اگر چه یک مقدار تاریخ گویی زیادی داشت اما بگذریم
درباره ی دو جوان شهرستانی بود . آمده بودند رشته ی نمایش بخوانند در طهران . کلی با خود آمال و آرزو آورده بودند از شهرستان که ...
که دیدند همه چیز آن طور که می خواهند نیست. که آواز دهل شنیدن از دور خوش است.که ....
که تماشا خانه هایی که همه در بن بست ها هستند که حتی پارکینگ ندارند به جز یکی که...
چقدر اسم در این مستند شنیدم من. از نوشین و رضا شاه گرفته تا همین رضا کیانیان خودمان
امروز بود.... که در این مستند بعضی از چهره های محبوب من حضور داشتند و صحبت کردند .کسانی مثل استاد سمندریان.مثل رضا کیانیان.مثل آتیلا پسیانی.مثل گلاب آدینه.
چقدر من نریشن خوانی این کار را دوست داشتم.چقدر صدای اردشیر کاظمی به دل من می نشیند.
راستی بهروز غریب پور هم بود .سلام رساند و گفت می خواهد تئاتر پل چوبی را در همان منطقه درست کند.
محمود استاد محمد هم از خاطره ی تئاتر خود با زندانی ها گفت که به خاطر آن عفو خوردند...
اینجا تهران است .مکانی پر از دود .شهری که مردم برای دیدن تئاتر جلوی در تماشاخانه ها همیدیگر را هل می دهند
وقتی می بینند که اوضاع این است تصمیم می گیرند یک فکر اساسی کنند. آن دو جوان شهرستانی را می گویم.همین هایی که گفتم امروز بود و خواسته بودند درس تئاتر بخوانند و از این صحبت ها دیگر....
امروز هوا خوب بود و حال.
چقدر چیز یاد گرفتم و چقدر چیز یادآوری شد برایم امروز
راستی به تهران آمدی به من سر بزن......